میگن رضا شاه
رفت برای رفع حاجت
آون زمان آفتابه ها رو آب میکردن و میچیند ن کنار هم مثلا ده ردیف همین طور از اول تا اخر
خالی ها یک طرف
پرا یه طرف
خلاصه رضاخان که خیلی امپرش جوش آورده بود یک آفتابه جلوس دستش و نزدیکتر و طبیعتا انتخاب کرد رفت سریع طرف سرویسا
که
آفتابه لوله هنگ دار
بهش گفت
کجا کجا
رضاخان که داشت منفجر میشد گفت چیشده
آفتابه لوله هنگ دار گفت
اون آفتابه رو بزار
رضاخان گفت چرا
آفتابه لوله هنگ دار گفت
اینو بردار
آقا فکر کنید ببنید رضاخان چی شد
رفت و کارش رو کرد اومد
گفت این مرتیکه پدرسوخته رو شلاق بزنید حالا فلک کنید یا هر چی حسابی باهاش برخورد کرد
شما بگید
چرا آفتابه لوله هنگ دار گفت این یکی رو بردار؟